عدالت ناخوش احوال است … دریابیدش ((۳))
نگارش این متن را تقدیم میکنم به تمامی بازداشت شدگانی که از یک دادرسی منصفانه برخوردار نبوده اند و بعد از سال ها بازداشت اندرخم یک کوچه ی عدلیه اند. قطعا خطاب من در این درد دل اندک صاحب منصبانی است که عملا پایبند به قانون نمی باشند و اعتقادی به دادرسی منصفانه ندارند.. روزگار […]
نگارش این متن را تقدیم میکنم به تمامی بازداشت شدگانی که از یک دادرسی منصفانه برخوردار نبوده اند و بعد از سال ها بازداشت اندرخم یک کوچه ی عدلیه اند.
قطعا خطاب من در این درد دل اندک صاحب منصبانی است که عملا پایبند به قانون نمی باشند و اعتقادی به دادرسی منصفانه ندارند..
روزگار غریبی است…وقتی عدالت را در دستان یک قاضی لجباز میبینی…
روزگار غریبی است… وقتی عدالت را در تفکری میبینی که درنگی در شبهات ندارد…
روزگار غریبی است … وقتی عدالت را با شعار عدالت خواهی در بند کشیده اند…
روزگار غریبی است … وقتی عدالت را در جایگاه یک وکیل نمیتوانی فریاد بزنی…
روزگار غریبی است…وقتی تحقق عدالت در بند تفکر بسته ی کسانی است که خود ناقض قانون اند…
هم دلان روزگار غریبی است…وقتی عدالت را حتی با فریاد…درنمی یابند…
در این روزگار غریب وقتی برپیشانی موکلت به ناحق مهر فساد زده اند…
در این روزگار غریب که خبری از دادرسی منصفانه نیست و صاحب منصبان عدلیه خود را به خواب زده اند به یاد زندانیان و بازداشت شدگان در بند که حق دارند علت بازداشت خود را بدانند ولی از این حق و دادرسی منصفانه محرومند!!
بیایید باهم سری به روزهای زیبا ولی به ظاهر سخت دوران اسارت بزنیم(اسارتی که به واقع ما رها بودیم و زندان بان های عراقی اسیر!!!!)…
در آن روزگار تکرار نشدنی به یاد دارم یکی از همرزمان اسیرم در وضعیت بد جسمانی قرار داشت و از درد به خود می پیچید وفریادرسی می طلبید…
اما دریغ از فریادرسی!
حتی فریاد های جمعی اسرا نیز گوش شنوایی نداشت …
چون بیدار کردن زندان بانی که خود را به خواب زده بود امری محال بود….و اندکی بعد ما بودیم و بهت برای پیکرآزاده ی برزمین افتاده ی یک شهید که نمیدانم پیکر پاکش به میهن برگشته است یا خیر؟!
امشب میخواهم برای چشم ها و گوش های شنوای کلام حق بنویسم برای آنان که آزاده اند و دادرسی منصفانه را حق هر انسانی میدانند…
(بگذریم از این که در جهان های دیگر حتی حیوانات نیز صاحب حق اند و نادیده گرفتن حقوق حیوانات که مخلوق خدایند مستوجب کیفر دانسته شده است…!)
باتوجه به کثرت بازداشت های غیرقانونی و غیر منصفانه میخواهم به نیابت از همه ی انسان های بی گناه در بند!
امشب بعد از سال ها قضاوت میخواهم از تمامی قضات شریف این مملکت سوال نمایم آیا شده است یک روز خود را برای شناخت فضای بازداشتگاه ها درچنین موقعیتی قرار دهید؟!!
ای کاش در این روزگار که عدالت ناخوش احوال است..
قاضی القضات این سرزمین قبل از صدور احکام انتصاب صاحب منصبان جوان عدلیه به عنوان بخشی از آموزش کاراموزان قضایی دستور به در حبس قرار دادن کاراموزان بدون آن که احدی از آن اطلاع داشته باشد میداد. به نحوی که در این دوره هیچ یک از مامورین مرتبط از
واقعیت این برنامه بی اطلاع باشند…. ( که میتوان آن را ظرفیت یابی کاراموزان شغل قضاوت دانست)
برای مثال :یک دوره ی ده روزه که سه روز آن در بازداشتگاه های کلانتری ها و یک روز آن در اختیار اداره ی آگاهی !!!و سه روز آن در زندان انفرادی ویک روز آن در قرنطینه ی زندان و دو روز پایانی را دربندهای عمومی زندان باشند و تحت سخت ترین شرایط و ممنوع الملاقات نگاه میداشتند ؟!!!!
قطعا کاراموزانی که از این آزمایش سخت به سلامت بیرون آیند کسانی خواهند بود که آینده ی سالم و دادرسی منصفانه را در عدلیه تضمین خواهند نمود…آنگاه شاهد این همه بازداشت و صدور احکام سنگین حبس و مضافا صدور دستورات محدود کننده ی حقوق شهروندی نبودیم…
تاکیدا به یاد دارم زمانی که قاضی ناظر زندان بودم شاهد حکمی بودم که قاضی صادرکننده ی حکم ضمن صدور محکومیت به حبس ابد محکوم را به ممنوعیت از حضور در زمان هواخوری(قدم زدن در هوای آزاد) نیز محکوم نموده بود!از آن سال تا کنون سال ها میگذرد اگرچه بزرگ مردی از قضات عدلیه سابق مانع اجرای چنین حکمی شد ولی این خاطره ی بد هیچ گاه مرا رها ننموده است…
با ذکر این مثال و این همه شرح و بست می خواهم با یاد نمودن از شعر معروف فریدون مشیری …هواری بکشم به وسعت تاریخ عدلیه ایران برای کسانی که بدون داشتن دادرسی منصفانه جان دادند و یا هم اکنون در حبس های سنگین و بازداشت های طویل المدت گرفتارند.
( فارغ از هرگونه اندیشه ی سیاسی و به عنوان یک حامی اجرای عدالت که همان اجرای قانون است…)
مشت می کوبم بردر پنجه می سایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم خفقان
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم
آی
با شما هستم این درها را باز کنید
من به دنبال فضائی می گردم
لب بامی
سر کوهی دل صحرایی
که در آنجا نفسی تازه کنم
آه
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد
من هوارم را سر خواهم داد چارۀ درد مرا باید این داد کند
از شما خفتۀ چند
چه کسی می آید با من فریاد کند
مشت می کوبم بردر پنجه می سایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم خفقان
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم ..
سید مهدی کریمی فارسی
وکیل پایه یک دادگستری
یا فاطمه الزهراء(س)
نظرات و تجربیات شما لغو پاسخ
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.