نقدی برنمایش شبیه خون
شبیه خون ؛شبیخون به زندگی -از کجا آمده ایم به کجا می رویم
نمایش شبیه خون نوشته سهراب حسینی وبا کارگردانی محمدحاتمی درسالن سایه مجموع تئاتر شهرتا ۵آبان ماه سال جاری به روی صحنه می رود. متن اثر اساسا یک گزارش از زندگی یک مرد است که مفهومی از واگویه های روانی یک مرد دارد و اساسا در جرگه آثار نمایشی نمی گنجد؛ بلکه اثری داستانی و یا […]
نمایش شبیه خون نوشته سهراب حسینی وبا کارگردانی محمدحاتمی درسالن سایه مجموع تئاتر شهرتا ۵آبان ماه سال جاری به روی صحنه می رود.
متن اثر اساسا یک گزارش از زندگی یک مرد است که مفهومی از واگویه های روانی یک مرد دارد و اساسا در جرگه آثار نمایشی نمی گنجد؛ بلکه اثری داستانی و یا مستند واره داستانی است. این اثر ملهم از دیدگاههای ادبی، استعاره ها و برخی از اشعار شاعران بزرگ از جمله نیما یوشیج، سهراب سپهری وشامل و.. می تواند باشد که با تلفیق مفهومی با آثار ابزوردیستی آثار دراماتیک دیگر از جمله شاه می میرد، صندلی ها اثر اوژون یونسکو، باغ آلبالو و مرغ دریایی چخوف و… برخی آثار سینمای از جمله قیصر و.. مفهومی از یک خشم و جنگ در دل زندگی را تفسیر می کند. همچنین با دیدگاههای روان شناسان برجسته با موضوع خواب، رویا و روایت بالاخص یونگ و فروید به شدت قرابت معنایی داردو محمد حاتمی به خوبی توانسته است اثر را به جرگه آثار نمایشی وارد نماید و اثری دراماتیک دارای کشمکش و ساختار نمایش تبدیل کند. این مساله صرفا با خلاقیت و توانایی کارگردان در روند دراماتورژی و کارگردانی میسر شده و ضمنا اثر دارای چندگانگی معنایی در نام است به نحوی که می توان نام شبیخون و یا شبیه خون را بر آن نهاد.
اولا کارگردان توانسته است با دراماتورژی قوی متن؛ تصاویر خلاقانه تولیدنماید که بستر زندگی انسانی را از پیش از تولد و یا زندگی آرمانی که ما انتظارش را در رحم مادر داشتیم تا بعد از مرگ نشان دهد.در نهایت کارگردان توانسته مدت زمان واقعی یک لحظه از زندگی یک زندانی در مقابل بازپرس و یا یک بیمار روانی روی صندلی و… را با زمان دراماتیک ۷۰دقیقه نمایش تبدیل کند.
در متن؛ مفهوم زندگی با حباب توخالی زندگی انسانی ویا پیله کرم ابریشم معنی شده و بر این اساس کارگردان دالان نور آبی رنگی را به مفهوم رحم مادر و یا پیله کرم ابریشم طراحی نموده که تنها با نور آبی نورپردازی شده است. دالان نور آبی در این اثر معنای رحم مادر و یا خواب و یا رویای زندگی ارمانی و به نوعی یوتوپیا را دارد. حال آنکه کارگردان در جهان واقعی صرفا یک صندلی سفید در بستری از هیچ که با ریختن پودر سفید رنگی زیر صندلی که بازیگر محوری-مرد- روی آن نشسته است مفهومی از هیچستان را نشان می هد و در سمت چپ صحنه سنگ قبری و یک جفت کفش با چهار نور شمع کوچک که مفهوم زمین و مرگ و منزلگاه با چهار بعد را نشان می دهد. درعین حال یک جفت کفش، مفهوم رد پای ما در زندگی خودمان را نشان می دهد که تنها باقی مانده و اثر بعد از مرگمان است.
از سوی دیگر نام اثر مفهومی ازشبیخون دارد و شبیخون یعنی یک تاکتیک جنگی که برای حمله به دشمن استفاده می شود.در واقع در این نمایش تاکتیک اصلی مرد برای حمله به زندگی کلمات است که زندگی را تیرباران نموده، یا به عبارتی مشکلاتی که به مرد حجوم آورده و به زندگی اش شبیخون زده است.
حال مساله نورپردازی نورقرمز بر روی سنگ قبرمفهومی از غم مرگ که تفسیر شبیه خون ریزی و شکنجه انسان در طول دوران حیاتش را دارد. همچنین بازی محمد حاتمی بازیگر مقابلش معشوقه و پرفورمنس کار از نوع بازیگری اکسپرسیونیستی و سوررئالیستی است و فضای سبک اثر را به کلی نشان می دهد؛ هرچند فانتزی و گروتسک، باعث ایجاد فضای کمیک در برخی از بخش های این تراژدی انسانی نیز می شود. بنابراین یاداور نقاشی معروف از کجا آمده ایم و به کجا می رویم می تواند قلمداد شود.
در طراحی صحنه ویژگی اکسپرسونیستی یعنی هم تعدد رنگ های شدید و تند در لباس دخترک معشوقه و پرفورمنس زیبایش که رویای نرسیدن به ارزوها و خواسته های غریزی مرد است و هم در دو رنگ سیاه و سفید که رنگ قالب صحنه بود خودنمایی می کند. معشوقه ای که همچنان در آن دنیای رویایی آبی رنگ جامانده و به جهان زندگی مرد؛ تنها دختری با حجاب رجعت کرده که در ابتدایی ترین روابط جنسی از او رو بر می گرداند.
جهان در این اثر تفسیری از زندان، تیمارستان، خیال است که از ابتدا تا انتهای نمایش معنای حباب توخالی زندگی را تصویر می کند.ضمنا با توجه به چندپارگی متن، داستانک های بی آغازی و بی پایانی، بی زمانی و بی مکانی می توان گفت اثر دارای ریشه های پست مدرنیستی است.
مریم جعفری حصارلو عضو کانون منتقدان تئاتر ایران جهان I.A.T.C
نظرات و تجربیات شما لغو پاسخ
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.